تصویر : حسین کاظم _ تابناک
اکسیژن - کامیلا کاظم زاده - بیادش
دیشب تمام شد.
سردی شب اول زمستون تو خونه هایی که با یه سقف ایزوگامی از آسمون خاکستری جدا می شن با خواب تو یادها کمرنگ شد.
یلدای مادران منتظر خواب فراموش کرده محک، طولانی بود.
یلدای خانه همسایه ما، کوتاه بود. صدای باس گوش کر کن اونا، ظروف شیشه ای بوفه منو به همراه فرشته های ارسالی خدا که به زمین اومده بودن به لرزش و ورزش درآورده بود.
شهر ساده من از ترس سرما نخوردن تو روز اول زمستون، کلاه سیاه گشادش رو تا نوک بینی پایین کشیده .!!!
شهر با صلابت من، دیگر کوه نداره.
شهر قشنگ من، سرفه داره.
شهر قشنگ من، سلاطون داره.
شهر ساده من، افسرده س.
فرشته ها راه شهر مرا گم کرده اند.
کاش سرمای یلدا خواب را از چشمان فرشته های زمینی دزدیده بود و ......
امروزنقبی به آبی آسمون زده می شد.
دیر شد.
فرشته ها بیدار شین.
بچه های محک منتظرن.
مامانا خواب دارن.
بابا ها کمر شکسته ان.
شهر سلاطون داره.
نظرات شما عزیزان:
درود بر شما